Thursday, October 25, 2007

تضاد آدمیت

کتابی که گوش میدهم هنوز تمام نشده است. بدجوری ولی ذهنم را مشغول کرده است. گاهی از خودم خجالت زده میشوم. در همسایگی کشورمان اینهمه بدبختی و بیعدالتی روا میشده و ما نه تنها غافل بودیم که به آنها هم که از ظلم آنجا به کشور ما پناهنده شده بودند رحم نکردیم. هیچ هم مطلع نشدیم انصافا.

دلم برای همه بچه ها و زنهای دو دهه اخیر افغانستان واقعا میسوزد. برای مردهایی که تحت ستم قرار گرفتند نیز ولی آخرش درصدی از همین مردها بودند که آن ظلمها را روا داشتند انگار. آنهم به نام دین! حربه ای از این محکمتر هم هست؟ چه زندگیها که به نام دین ویران شده است در طی تاریخ. چه عشقها که تباه شده، چه امیدها که نا امید شده، چه خونها که ریخته شده! عجیب است! تضاد عجیبیست و انسان چه موجود متضادیست!

"از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ!
آدمیت بر نگشت

قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینهء دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی ٬ پاکی ٬مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست

من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمانم و بغضم در گلوست
و ندرین ایام ٬ زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای ! جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نا مردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت ٬ مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است"
فریدون مشیری

8 comments:

Nazy said...

I think Afghani's are some of the most decent people of this world. I am embarrassed for the way they have been treated in Iran over the years. I think the Taleban, and anyone who feels justified in harming others in the name of an ideology, are dangers to humanity. Somedays I think God must be so unhappy to see all these crimes in his name.

Thanks for provoking thought again Nimeh Shab Jan.

Anonymous said...

نیمه شب جان، من چشمام این آخرش رو بد جوری جابجا می بینه؛) گمونم ادیتورت به میل خودش آخرشون رو برده گذاشته اول. از «صحبت از پژمردن یک برگ نیست» تا آخر «فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست» البته اونی که من می بینم اینی نیست که نوشتم! خوب باشی خانومی در مورد «هیچ هم مطلع نشدیم انصافا» هم مشکلی واسه خوندنش ندارم ولی به نظرم نامفهمومه. به نظرم اطلاعات بیشتری برای این نوع اظهار نظر لازمه که اگه داده ها کامل باشن شاید تو هم به این نتیجه برسی که یه ذره بی انصافانه است. بگذریم

Anonymous said...

با « به آنها هم که از ظلم آنجا به کشور ما پناهنده شده بودند رحم نکردیم» هم مخالفم. داستان مهاجران افغانی ایران بسیار پیچیده تر از اونی هستش که با فرض بی رحم بودن ایران(مردمش یا حکومتش) حل بشه! ضمنا شاید تو این دنیا پیدا نشه این نوع برخورد با مهاجران غیر قانونی. وضعیت همه افغانهای ایران هم اسفبار نبوده بینشون ....من دلم برای ایرانی که متهم به بی رحمی میشه بعد از یک صبوری بی نظیر در جهان امروزی، بیشتر می سوزه مخصوصا وقتی که اونایی که متهمش می کنن یا یاد میدن که افغانها متهمش کنن، خودشون برخوردهای بسیار متفاوتی با یه مهاجر غیر قانونی دارن

midnight/... said...

Nazy joon thanks. This is really something that has been in my mind for a while now. It is hard to claim one knows God's will and act upon that belief. God helps us all.

midnight/... said...

بی نام عزیز، هیچ یاد ندارم تا هفت سال پیش که ایران زندگی میکردم کسی از مشکلات مهاجران افغان برنامه جامعی ساخته باشد یا کتاب گیرایی نوشته باشد. میتوانم بگویم اطلاعاتم در مورد مهاجران افغان بسیار بسیار کم بوده و هست. شما به نظر میرسه از داستان مهاجران افغان خیلی با اطلاع هستی خواهش میکنم بیشتر بهمون اطلاعات بده. ضمنن این جریان "خودشون برخوردهای بسیار متفاوتی با یه مهاجر غیر قانونی دارن" رو متوجه نمیشم. چرا همیشه باید همه چیز رو مقایسه کنیم؟ من فقط در مورد خودمون حرف میزنم. من فکر میکنم که آدم خوب و بد داریم ولی ملیت خوب و بد نداریم. این انصاف نبود که به دید ظن به همه آدمهای یک ملیت نگاه کنیم علی رغم اینکه آدم بد بینشون بوده. بهشون حق ازدواج با خودیها رو ندیم. اگه ازدواج کردند حقوقشون رو ندیم وخیلی چیزهای دیگه. من خودم رو کوچیکتر از اون میدونم در خاطرات اونروزی که برای خیابون رفتن از افغانیها بر حذرم میداشتند ولی هیچ اطلاع دیگری بهم نمیدادند. کوچیکتر از اونکه بتونم خودم اطلاع دیگری کسب کنم. به هر حال نارواهای زیادی به مردم افغان وارد شده بود که در نتیجه اش مهاجرت کردند. خیلیهاشون هم ایران نمیومدند شاید بخاطر اینکه خودمون توی جنگ بودیم. و من نمیدونم چند درصد از اونهایی که اومدند آدمهای کارایی بودند. شما بگو.

midnight/... said...

من از ایرانییهایی که متهم به بیرحمی میشند خبر ندارم اگر هم منظورت جمله منه که ما بهشون رحم نکردیم بر میگرده به همون خاطرات و عدم اطلاعی که بالا توضیح دادم و نه در سطح جهانی. ولی اینجا آدمهای افغانیی که دیدم به دید بینهایت احترامی با ایرانیها برخورد میکردند.

Anonymous said...

ما در ایران افغانهای متمول و موفقی داریم که از هموطنانشون حمایت های خوبی می کنن. من خودم گاهی اوقات از شنیدن خبر وجودشون متعجب میشم هیچ وقت هم به دید بی احترامی به بنی بشر نگاه نکردم مخصوصا به بهانه ملیت و مثل اون. اما مشکل اینه که وجود افرادی که هیچ جا وجودشون ثبت نشده برای هر جامعه ای مشکل درست می کنه تو پاکدشت وقتی بچه های بی شناسنامه شون رو کشتن کسی نیومد به هیچ جایی شکایت کنه و چه حس خوبی داشت اون قاتل لعنتی که تا مدت زیادی کسی ازش شکایت نمی کرد و او هم قربانی می گرفت.حضور بی دلیل افغانها در ایران مشکلات امنیتی خاصی برای کشور ایجاد میکنه و دقیقا به همین علت مجامع بین المللی طبق تکلیف به ایران فشار میارن که این حضور ادامه پیدا کنه و البته هیچ کمکی هم نمی کنن حتی وظایفشون رو هم انجام نمی دن و در عظض اصرار دارن که ایران بیش از وظیفه اش بنا به انسانیت ! عکس العمل خارج از عرف نشون بده. خیلی بیشتر از حد معمول و متعارف.

midnight/... said...

ممنون از توضیحات بی نام عزیز.